رفتی ز دیدۀ من و قلب رمیدهام
بی تو چه حاصلی دگر از قلب و دیدهام
من در میان آتش سوزان نشستهام
ای یار در کنار رقیب آرمیدهام
گفتی کجا ز عشق تو من گفتهام سخن
آری تو گفتی و ز تو صد جا شنیدهام
چنگال خود به صید قوی پنجهای گشای
من مرغ پر شکستۀ در خون تپیدهام
تو همچو خود در آینه بسیار دیدهای
من چون کنم که چون تو به عالم ندیدهام
فصل بهار و دورۀ گل پایدار نیست
ای نو نهال تازه به دوران رسیدهام
گر قامتم خمیده عزیزا عجب مدار
من سالهاست بار محبت کشیدهام