صبح دل انگیز


پای این پنجره خسته اگر باز شود

آسمان با دل بی حوصله دمساز شود

کیست در کوچه دلواپسی ام جز غم تو

تا شبی با من غربت زده همراز شود

روزهایم همه تکراری و سردند و غریب

کاش می شد شب چشمان تو آغاز شود

بی تو ای همدم آبی تر از آهنگ طلوع

بشکند بالم اگر تشنه پرواز شود

ای تو خورشید به پا خیز که با چشمانت

قفل صد صبح دل انگیز خدا باز شود

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده 7 - مرداد‌ماه - 1392 ساعت 09:50 ب.ظ

چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.

چه می‌دانم؟

خداست که دارد یک ریز، غزل می‌سراید؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.

هر قطره‌ی این باران،

کلمه‌ای از آن سرودهاست.

دکتر شریعتی

سمانه 7 - مرداد‌ماه - 1392 ساعت 10:19 ب.ظ

وبلاگ خیلی مفید و زیبایی دارید
احسنت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد