شعر اگر دریاست از خون دل است
ور بود آتش، ز کانون دل است
شعر مرآت خیال شاعر است
نسخهای از شرح حال شاعر است
شعلهای از این تصادم شد عیان
نام آن شد شعر و آتش زد به جان
تا دلی از غم نگردد غرق خون
ناید از وی گوهری تابان برون
شعر طیفی باشد از رؤیای عشق
شعر موجی باشد از دریای عشق
شعر جانبخش ار چو آب زندگیست
گر نه لرزاند دلی را، شعر نیست
شعر خورشیدی زکانون دل است
آسمانی سرخ از خون دل است