بهار آمد و فصل گل و چمن ای دوست
به هر کجا بود از عشق و دل سخن ای دوست
بیا به باغ و به روی گل از نشاط بخند
زغنچه ای که تو را تنگتر دهان ای دوست
به باغ برگ گلی را چو برکنم گویم
مگر که بوی تو آید ز پیرهن ای دوست
به جز تو در دل زارم که نیست کسی
تویی اگر چه دل آزار و دل شکن ای دوست