وصل

گفتم: رسم به وصل تو ای گل اگر شود

گفتا: خیال خام بود این مگر شود

گفتم: که باش یار من ای مه ز راه مهر

گفتا: که یار همچو تو بی پا و سر شود؟

گفتم: هوای یک دو سه بوس است در سرم

گفتا: که ترسم این هوست بیشتر شود

گفتم: برد که بهره ز عمر عزیز خویش؟

گفتا: کسی که پیرو اهل نظر شود

گفتم: بود به عشق تو شادان کدام دل؟

گفتا: دلی که تیر غمم را سپر شود

گفتم: مرا زقید غم عشق وارهان

گفتا: در این معامله سودت ضرر شود

گفتم: ز بعد هجر میسر شود وصال؟

گفتا: شود، ولیک به عمر دگر شود

گفتم: که گشته خشک مرا نخل خرمی

گفتا: به یک دو ساغر مــی بارور شود

گفتم: که راز عشق تو را می کنم رقم

گفتا: چنان مکن که قلم با خبر شود

گفتم: زعقل سر نزند از چه کار عشق

گفتا: که راهزن زکجا راهبر شود

گفتم: زعشق تو چشمم به خون نشست

گفت: این نصیب مردم صاحب نظر شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد