فریاد

مرگ بهتر باشد از غم، مردم ناشاد را

تلخ باشد بعد شیرین، زندگی فرهاد را

بهر نقش لوح سینه هر سخن شایسته نیست

ضبط خاطر کرد باید گفتۀ استاد را

شخص هجران دیده می­باشد امیدش بر وصال

خرمن کوبیده دارد انتظار باد را

دوش با درمانده­ای، بیچاره­ای آهسته گفت:

نشنود امروز گوش هیچ کس فریاد را

گر نظر بر آفرینش از سَرِ دانش کنی

کی دگر منکر توان شد عالم میعاد را

امتحانی میدهد تشخیص، دشمن را ز دوست

می­نماید نقطه­ای معلوم صاد و ضاد را

می­شود افزون مقام از همنشین زیر دست

صفر باعث میشود افزایش اعداد را

زودتر صید حوادث می­شود شخص ضعیف

کوشش صید قوی عاجز کند صیاد را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد