خراب

سیم و زر تا در میان باشد بود دنیا خراب

غل و غش هر جا گذارد پا شود سودا خراب

دمبدم درد بشر گردید از این دارو فزون

کم کمک شد عقل انسانی از این صهبا خراب

سقف را با رنگ آمیزی بنا کردن چه سود

پایه گر محکم نباشد می­شود از پا خراب

تا بشر را سرپرستی یار و خیراندیش نیست

هست حال عالمی از اسفل و اعلا خراب

یا رب این ویرانسرای خاک را با دست خویش

از ره الطاف، یا آباد گردان یا خراب

وای اگر علم و هنر بر دست نا اهل اوفتد

عالمی را می­کند آن شوم  بی  پروا  خراب

تا ندارد فُلک عالم  ناخدای قابلی

می­شود احوال ما از جنبش دریا خراب

ای تجاوز کاش می­بودی ز پا  تا سر فلج

ای تعدّی کاش می­گشتی ز سر تا پا خراب

کی کند آزرده مهمان میزبان خویش را

بخت ما را بین که مهمان کرده حال ما خراب

تا علاج قطعی درد بشر معلوم نیست

گر شود امروز حالش به، بود فردا خراب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد