یار هر جا که هویدا شود اغیاری هست
گل به هر باغ کند چهره عیان خاری هست
ای جوان تا که به پیری نرسیدی دریاب
که به هر روز سپید تو شب تاری هست
ایمن ای صید تو از حیلۀ صیاد مَخُسب
خقتهگان را به کمین مردم بیداری هست
یاد از روز گرفتاری خود میآریم
هر کجائی که ببینیم گرفتاری هست
خدمت خلق به هر نحو که بتوانی کن
تو نپندار در عالم به از این کاری هست
هر متاعی به جهان پست شود غیر سخن
این گُهر را به جهان گرمی بازاری هست