آهوی وحشی

نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن

نه ز بندِ تو رهایی نه کنارِ تو نشستن

ای نگاهِ تو پناهم! تو ندانی چه گناهی­ست

خانه را پنجره بر مرغکِ طوفان­زده بستن

تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی

خود به جان خواستم از دامِ تمنای تو رستن

دیدم از رشتۀ جان دست گسستن بُوَد آسان

لیک مشکل بُوَد این رشتۀ مهر تو گسستن

امشبت اشکِ من آزرد و خدا را که چه ظلمی­ست

ساقۀ خرّمِ گلدانِ نگاهِ تو شکستن!

سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست

آهوی وحشی و در چشمۀ روشن نگرسن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد