آخر ای سنگدل این ظلم و ستمکاری چیست
با دل زار من اینقدر دل آزاری چیست
گر نه خون کردن دلهاست مرادت ای دوست
لب آغشته به خون و رخ گلناری چیست
شاد دل کی دگر از محنت یاران گردی
دانی ار لذت دلجوئی و دلداری چیست
من ندانم که بشر راست چه سودی ز جهان
وین همه جوشش و سودا و زیانکاری چیست
گر که تاریخ بشر پر ز فساد است و عناد
پس حدیث دل و افسانۀ دلداری چیست
به جز از ریختن آبروی خویش عزیز
حاصلی دیگر ازین اشک و ازین زاری چیست