رخ گلناری

آخر ای سنگدل این ظلم و ستمکاری چیست

با دل زار من اینقدر دل­ آزاری چیست

گر نه خون کردن دل­ها­ست مرادت ای دوست

لب آغشته به خون و رخ گلناری چیست

شاد ­دل کی دگر از محنت یاران گردی

دانی ار لذت دل­جوئی و دلداری چیست

من ندانم که بشر راست چه سودی ز جهان

وین همه جوشش و سودا و زیانکاری چیست

گر که تاریخ بشر پر ز فساد است و عناد

پس حدیث دل و افسانۀ دلداری چیست

به جز از ریختن آبروی خویش عزیز

حاصلی دیگر ازین اشک و ازین زاری چیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد