مرغ آرزو

آمد بهار و باغ جمالی دگر گرفت

مرغ طرب نوای جوانی ز سر گرفت

از روی دل غبار ملامت کنار رفت

یعنی که یار پرده ز رخسار بر گرفت

ای دل نهال خیر   نشان و بپروران

خواهی اگر ز زندگی خود ثمر گرفت

غیر از طواف کوی تو قصدی دگر نداشت

هر جا که مرغ آرزوئی بال و پر گرفت

پنداشت عاشقی است     همین ترک جان و بس

بیچاره جرم خویش بسی مختصر گرفت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد