دریای هستی

بر سر دریای هستی جز حبابی نیستیم

 ذهن سوزان عطش را قطره آبی نیستیم

 می­وزد در ما صدایی از پریشانی چو باد

 آتشی، آبی، خروشی، التهابی نیستیم

 سرد مثل سایه از دامان گلها بگذریم

 در رگ گل خون گرم آفتابی نیستیم

 نفس ما بگذاشت سر بر بستر آشفتگی

 ما به دنبال شعور انتخابی نیستیم

 تا بخوانند اهل دل ما را به چشم اشتیاق

 واژه های روشن سبز کتابی نیستیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد