ای کاش به من هدیه کنی بال و پری سبز
تا باز کنم بال و پری در سفری سبز
ای کاش در آن وسعت آبی بنشینم
من مثل شقایق، تو بهار نظری سبز
ای کاش ببندند همه پنجرهها را
تا بر من تنها بگشایی تو، دری سبز
کز گرمی مهر تو به هر فصل برویم
وز هر نگهت پر شوم از برگ و بری سبز
آیینه شوم، آب شوم، پاک شوم، پاک
جاری شوم از هر گذری در گذری سبز
در عرصه اندیشه که بی مرزترین است
شرمنده از آنم که ندارم هنری سبز
آیا پس از این فصل سراپا گل و لبخند
در شهر بماند زعبورم اثـری سبز؟