سفر به دامن دشتی خیال پرور کن
گل خیال مرا دانه، دانه، پرپر کن
به باغ هستی من جلوه بهاری نیست
خزان گلبن سبز مرا تـو باور کن
بهشت خانه من خلوتی زتنهایی است
نظر فراتر از این کلبه محقّر کن
همیشه در سفر عاشقی چنان خورشید
بسـوز و عالم اندیشه را منوّر کن
چو نور رد شو از این شیشه های رنگارنگ
و دل به عرصه پرواز چون کبوتر کن