مگذر از من ای که در راهِ تو از هستی گذشتم
باخیالِ چشمِ مستت از می و مستی گذشتم
دامنِ گلچین پر از گل بود از باغِ حضورت
من چو بادِ صبح از آنجا با تهیدستی گذشتم
من از آن پیمان که با چشمِ تو بستم سالِ پیشین
گر تو عهدِ دوستی با دیگری بستیـ گذشتم
چون عقابی میزنم پر در شکوهِ بامدادان
من که با شهبالِ همت زین همه پستی گذشتم
پاکبازی همچو من در زندگی هرگز نبینی
مگذر از من ای که در راهِ تو از هستی گذشتم