شیرین سخنی

ای که دل برده ای از خلق به شیرین سخنی

دل من از سخن تلخ چرا می­شکنی

از جوانی و ز ناکامی خود یاد آرم

نوبهاران گلی ار خشک شود در چمنی

هر که بیند تن مجروح مرا رحم آرد

چاک سازم به تن از دست تو گر پیرهنی

وه تو ای شبنم کم عمر که در دامن گل

جای داری چقدر خوبتر از اشک منی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد