خرم آن سینه که از عشق فروزان باشد
ای خوش آن دل که ز سودای تو سوزان باشد
گفته بودی که گذاری به سر ما قدمی
کاش شایستۀ خاک قدمت جان باشد
ای که دعوا سر پیری و جوانی داری
دعوی آن به که در آن حجت و برهان باشد
عالم ثابت و یک رنگی عشق است اینجا
کاندر آن هر چه ببینی همه یکسان باشد
با دل و زحمت و آزار وی ای سینه بساز
که همین یک دو سه شب پیش تو مهمان باشد