خاطر من

ساقیا کز لعلت آب زندگی ریزد مدام

از چه جای مـی،  مرا خون جگر ریزی به جام

اشک و خونی بهر بنوشتن دگر باقی نماند

ور نه خود افسانۀ عشقت نگردیده تمام

با پیامی می­توان یاران خود را شاد داشت

ای دریغ از تو سوی یاران نمی­آید پیام

گر نویسم نامه­ای در آن سلام من به توست

ور که ننویسم توئی در خاطر من والسلام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد