هذیان گفته ایم

ما دروغ پوچ و بی معنی فراوان گفته­ایم

هی به ناحق ذم این و مدح، از آن گفته­ایم

تا قلم در دست ما بی مغزها افتاده است

دم به دم از روی بی مغزی پریشان گفته­ایم

گنگ نادان را ز بهر پول دانا خوانده­ایم

مرد دانا را ز روی کینه نادان گفته­ایم

نره غولی را که بی وجدان­تر از او هیچ نیست

ناروا، مردی شریف و پاک وجدان گفته­ایم

شب ز جمعی کرده قهر و ذمِّ ایشان کرده­ایم

صبح از نو کرده صلح و مدح ایشان گفته­ایم

گاه حیوان را ز روی ترس انسان خوانده­ایم

گاه انسان را ز راه جهل حیوان گفته­ایم

چون که از دندان و چنگش سخت وحشت داشتیم

گرگ را با چاپلو سی یار چوپان گفته­ایم

با کسی کز فقر، نیک و بد نمی­داند که چیست

نکته­ها از پاکی و تقوی و ایمان گفته­ایم

با کمال بی حیائی پیش مرغان ضعیف

شعر در مدح شغال تیز دندان گفته­ایم

ما همان­هائیم کاندر شعر از ده قرن پیش

یار کوته قامتی را سرو بستان گفته­ایم

ما چو نیکو بنگری افراد سالم نیستیم

زآنکه اندر عمر خود بسیار هذیان گفته­ایم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد