شود زشهد کلامت مرا دهن، شیرین
تکلم تو کند کام تلخ من شیرین
اگر تو جام دهی من مدام مینوشم
که مــی بود زکف چون تو سیمتن، شیرین
حبیب ما که سخن گفت از لب شکرین
مذاق اهل محبت شد از سخن، شیرین
مرا حکایت مجنون و لیلی آگه ساخت
که شهد عشق کند کام مرد و زن، شیرین
کسی که تلخی غربت کشیده میداند
که بر غریب بود صحبت وطن، شیرین
هر آنچه رفت به یعقوب تلخی از هجران
تمام شد به وی از وصل پیرهن، شیرین
زداغ عاشق صادق غمین شود معشوق
ملول شد ز غم مرگ کوهکن، شیرین
مگو چه بهره قوی میبرد زخون ضعیف
شود زصید مگس کام تارتن، شیرین
توانگری که دهد نوش ناتوانان را
دهان جان کند از کار خویشتن، شیرین