شیرین

شود زشهد کلامت مرا دهن، شیرین

تکلم تو کند کام تلخ من شیرین

اگر تو جام دهی من مدام می­نوشم

که مــی  بود زکف چون تو سیم­تن، شیرین

حبیب ما که سخن گفت از لب شکرین

مذاق اهل محبت شد از سخن، شیرین

مرا حکایت مجنون و لیلی آگه ساخت

که شهد عشق کند کام مرد و زن، شیرین

کسی که تلخی غربت کشیده می­داند

که بر غریب بود صحبت وطن، شیرین

هر آنچه رفت به یعقوب تلخی از هجران

تمام شد به وی از وصل پیرهن، شیرین

زداغ عاشق صادق غمین شود معشوق

ملول شد ز غم مرگ کوهکن، شیرین

مگو چه بهره قوی می­برد زخون ضعیف

شود زصید مگس کام تارتن، شیرین

توانگری که دهد نوش ناتوانان را

دهان جان کند از کار خویشتن، شیرین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد