همدم

گر همدمی نباشد پاکیزه خوی و یک­دل

کاری است زندگانی دشوار و سخت و مشکل 

جز با نشاط یک دم از عمر خود مکن صرف

خواهی اگر نگردد یک دم زعمر باطل

وقت است آنکه جان را بردارم از میانه

زیرا نمانده جز او کس در میانه حایل

آن گیسوی طلائی بر روی شانۀ تو

با پرتو سعادت هر تار آن مقابل

ای آفتاب دلها بی تو مباد هرگز

ما را درون سینه، روشن ز خرمی دل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد