-
دیکته
17 - آبانماه - 1390 09:41
بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد سارا به سین سفره مان ایمان ندارد بعد از همان تصمیم کبری ابر دیگر یا سیل می بارد و یا باران ندارد بابا انار و سیب و نان را می نویسد حتی برای خواندنش دندان ندارد انگار بابا همکلاس اولی هاست هی می نویسد این ندارد آن ندارد بنویس کی آن مرد در باران می آید این انتظار خیسمان پایان ندارد ایمان...
-
موج های بیکران
12 - مهرماه - 1390 08:10
میآید از دست زمان بر آشیانم سنگ میبارد امشب از زمین و آسمانم سنگ سیمرغ قاف کهکشان هایم نمیدانم اینسان فرو ریزد چرا بر آشیانم سنگ تا بگسلد زنجیر ایمان مرا، شیطان یکریز میریزد به شهر آرمانم سنگ پا میگذارد بر دل شوریده من درد سر مینهد بر شانههای مهربانم سنگ آوای من بر لب شکوفا میشود حتّی روزی که دشمن میزند بر...
-
عاقبت
5 - مهرماه - 1390 08:50
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
-
سهراب دانشگاهی
13 - شهریورماه - 1390 20:05
اهل دانشگاهم روزگارم خوش نیست ژتونی دارم،خرده عقلی،سر سوزن شوقی اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است گاه گاهی می نویسم تکلیف می سپارم به شما تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانیست، دلتان زنده شود چه خیالی چه خیالی میدانم گپ زدن بیهوده است خوب میدانم دانشم بیهوده است استاد از من پرسید چقدر نمره ز من می خواهی من به او...
-
غزل پریشانی
1 - شهریورماه - 1390 13:28
من غزل سرخ پریشانیام با نفس خویش تو میخوانیام هست امیدم که شبی ای حبیب روی دو دستت تو بخوابانیام ای همهی عشق و تمنای من بهر چه از خویش تو میرانیام روز من از شوق تو شب شد و من تا به سحر مست خدا خوانیام من که یکی ابر عطش دیدهام از نگه سبز تو بارانیام با نگهی بر من مسکین و زار رحم نما بر غم بی نانیام گفت به من...
-
باز به یاد مادرم
1 - شهریورماه - 1390 13:25
فکند خیمه غم سایه بر سرم مادر از آن زمان که برفتی تو از برم مادر مرا به دل غم عالم اگر بگویم هست سزد که سایة تو نیست بر سرم مادر فغان که دست اجل ناگهان تو را از من گرفت و داد دوچشمی زخون ترم مادر اگر چه مرگ تو را دیده ام به دیده ولی هنوز مردن تو نیست باورم مادر بیا که هیچ کسم از تو مهربان تر نیست چگونه جای تو در خاک...
-
به یاد مرحوم پدرم(این شعر همواره زمزمه او بود)
1 - شهریورماه - 1390 13:23
میخواستم که یار تو باشم خدا نخواست همیشه در کنار تو باشم خدا نخواست میخواستم به فصل گل و موسم بهار گل همیشه بهار تو باشم خدا نخواست
-
زخم زبان
21 - مردادماه - 1390 16:56
سگ با زبان به زخم تنش میزند دوا کمتر ز سگ کسی است که زخم زبان زند ما دیدهایم قفل به در میزنند، ولی خوش آن بُوَد که قفل کسی بر دهان زند
-
آیینه شکسته
6 - مردادماه - 1390 14:05
اشکیم و حلقه در چشم، کس آشنای ما نیست در این وطن چه مانیم دیگر که جای ما نیست چون کاروانِ سایه رفتیم زین بیابان زان رو درین گذرگاه نقشی زپای ما نیست آیینۀ شکسته، بی روشنی نماند گر دل شکست ما را، نقصِ صفای ما نیست با آن که همچو مجنون، گشتیم شهره در شهر غیر از غمت درین شهر کس آشنای ما نیست عمری خدا تو را خواست، ای گل...
-
خاموش
9 - خردادماه - 1390 10:56
در ساغر ما گل شرابی نشکفت در این شب تیره، ماهتابی نشکفت گفتم به ستاره: خانۀ صبح کجاست؟ افسوس که بر لبش جوابی نشکفت
-
به یاد مادرم
9 - خردادماه - 1390 10:52
طرح کمرنگی است از آخرین دقایق زندگی یک انسان و... فرو رفتن یک آفتاب. زنی ـ که وجودش گرمی بخش خاندان ما بود و اکنون یادش تسلی بخش دلهای ماست.
-
بعد از من
9 - خردادماه - 1390 10:47
مرا عمری به دنبالت کشاندی سرانجامم به خاکستر نشاندی ربودی دفتر دل را و افسوس که سطری هم از این دفتر نخواندی گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت پس از مرگم سرشکی هم فشاندی گذشت از من، ولی آخر نگفتی که بعد از من به امید که ماندی؟
-
منزل جنون
1 - خردادماه - 1390 10:23
باز از جنون عشق به کوی تو آمدم بیگانگی مکن که به بوی تو آمدم در بر رُخم مبند که همچون نگاه شوق با کاروان اشک، به سوی تو آمدم از شهر بند عقل به سر منزل جنون اینسان به شوق دیدن روی تو آمدم از رفته عذرخواه و ز آینده بیمناک آشفته تر ز حلقه موی تو آمدم مانند اشک، دور ز دیدار مردمان با سر دویده تا سر کوی تو آمدم
-
لبریز توام
1 - خردادماه - 1390 10:20
پر سوختۀ شرار پرهیز توام دیوانۀ چشم فتنه انگیز توام گنجایش دیگری ندارد دل من همچون قدح شراب لبریز توام
-
دعا
20 - اردیبهشتماه - 1390 08:53
دوش کز آتش گرما شده بود جگرم سوخته و حال تباه گفتم آن به که کنی از سر صدق در حق بنده دعائی، ای ماه پوزخندی زد و در پاسخ گفت: که برو یخ کنی انشاءالله
-
دیده پاک
13 - اردیبهشتماه - 1390 09:41
با تحمل به تو ناساز جهان ساز شود این کلیدی است که هر قفل از آن باز شود صرف نازش کنم آنقدر نیاز از دل و جان که چو بازم نگرد منصرف از ناز شود هیچ دانا نشود با خبر از سرّ وجود این دری نیست که بر روی کسی باز شود در دل مردۀ ما زنده شود شور و طرب چون بلند از لب جانبخش تو آواز شود دیده تا پاک نگردد نشود ناظر دوست دل که محرم...
-
نرسید
10 - اردیبهشتماه - 1390 12:05
مُردم از درد و به گوشِ تو فغانم نرسید جان ز کف رفت و به لب رازِ نهانم نرسید گرچه افروختم و سوختم و دود شدم شٍکوَه از دستِ تو هرگز به زبانم نرسید به امیدِ تو چو آیینه نشستم همه عمر گَردِ راهِ تو به چشمِ نگرانم نرسید غنچهای بودم و پرپر شدم از بادِ بهار شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید منِ از پای در افتاده به وصلت چه...
-
گفتن نتوانم
7 - اردیبهشتماه - 1390 10:16
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنقتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه آیم و چون سایۀ دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شبها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی...
-
سلام
5 - اردیبهشتماه - 1390 09:44
گفتم سلام آهسته گفتی که سلام از ماست گفتم کجا؟ گفتی مسیر عشق نا پیداست ای روح جاری در غزل هایم شکوه ناب آیا طنین گام هایت همچنان زیباست چشمی بچرخان بر مدار شعر هایم حالی ببین منظومه یک عشق اینجاست یک لحظه سیری بر دلی مجروح، باورکن از اعتبار شرم چشمانت نخواهد کاست برخیز و باز آتش درون خرمن دل زن برخیز دل دیری است آفت...
-
شیرین
3 - اردیبهشتماه - 1390 09:13
شود زشهد کلامت مرا دهن، شیرین تکلم تو کند کام تلخ من شیرین اگر تو جام دهی من مدام مینوشم که مــی بود زکف چون تو سیمتن، شیرین حبیب ما که سخن گفت از لب شکرین مذاق اهل محبت شد از سخن، شیرین مرا حکایت مجنون و لیلی آگه ساخت که شهد عشق کند کام مرد و زن، شیرین کسی که تلخی غربت کشیده میداند که بر غریب بود صحبت وطن، شیرین...
-
گم شد
28 - فروردینماه - 1390 10:17
رد پای تو به سیمای بیابان گم شد چشم ما در تب نیرنگ خیابان گم شد تو به سمت افقی دور سفر کردی، آری که غزل های تو در عمق بیابان گم شد از حدیث تو چه گویم که در این شام سیاه قصه سرخ تو در خواب پریشان گم شد آخر از چشمه جوشان فراگیر، چرا آنهمه زمزمه و شور فراوان گم شد؟ بس خط چهره احساس شمردیم، حساب در محیط نفسی زرد و هراسان...
-
فصل نوروز
8 - فروردینماه - 1390 10:23
فصل نوروز و بهار و موسم دیدار یار است دیدن یاری که خوشتر رویش از روی بهار است رفتی و دل بردی و کردی فراموش آنچه گفتی نامهای، عکسی، پیامی چشم من در انتظار است بر جمال خود مناز اینقدر و با ما عشوه کم کن ای جهان لطف و رعنایی جهان ناپایدار است
-
صبر وشوق
18 - بهمنماه - 1389 16:43
صد خزان افسردگی بودم، بهارم کردهای تا به دیدارت چنین امیدوارم کردهای پای تا سر میتپد دل، کز صفای جان چو اشک در حریم شوقها، آیینه دارم کردهای در شب نومیدی و غم، همچو لبخند سحر روشنایی بخش چشمِ انتظارم کردهای در شهادتگاه شوق، از جلوه ای آیینه وار پیش روی انتظارت، شرمسارم کردهای می تپد دل چون جرس، با کاروان صبر و...
-
رنگی نشوید
18 - بهمنماه - 1389 16:37
دوش بهر صنمی سرخ و سپید دلم اندر وسط سینه تپید تنه اش بر تنه ام خورد و به سهو لب خود را به کت من مالید یقه ی من ز تماس لب وی پاک قرمز شد و رنگی گردید چون زنم چشم بدان لکه فکند بین ما گشت به پا گفت وشنید گر نمی ساختم او را راضی داشت از زور حسد می ترکید فکر کردم که ز یک لکه ی سرخ تا چه حد رنج و محن باید دید زین جهت به...
-
کوچه تنهایی
12 - بهمنماه - 1389 10:09
بس که دیوار دلم کوتاه است هر که از کوچه تنهایی من می گذرد به هوای هوسی هم که شده سرکی می کشد و می گذرد
-
شقایقهای سرخ
23 - آذرماه - 1389 10:52
برگ تاریخی مصوّر بود و عشـق نغمه الله اکبـر بود و عشـق در مسیر بادهای موسمی نغمه فوجی کبوتر بود و عشـق ابتدای فصل سرمـا بود و ما آیه های روح پرور بود و عشـق باز هم چشم زمین خشکیده بود چشمهای اما ز کوثر بود و عشـق در دل باغی ز رویش بی نصیب تک درختی از صنوبر بود وعشـق کربلا در کربلا سوز عطش تشنگیهای مکرر بود و عشـق یک...
-
مجالِ سخنم نیست
23 - آذرماه - 1389 10:44
در یادِ منی حاجت باغ و چمنم نیست جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست اشکم که به دنبال تو آوارۀ شوقم یارای سفر با تو و رای وطنم نیست این لحظه چو باران فرو ریخته از برگ صد گونه سخن هست و مجالِ سخنم نیست بدرود تو را انجمنی گِردِ تو جمعاند بیرون ز خودم، راه در آن انجمنم نیست دل میتپدم باز، درین لحظۀ دیدار دیدار، چه...
-
لطف دوست
23 - آذرماه - 1389 10:30
تا میان ماهرویان مهربانی باب نیست عاشقان را بهرهای جز رنج و پیچ و تاب نیست هست امیدم به لطف دوست با عمری گناه هر بنایی هست محکم، بیمش از سیلاب نیست نیست گوهر کم ولی غوّاص را قیمت کم است خوار استاد سخن باشد سخن نایاب نیست عذرخواهی بعد کار زشت ناید دلپذیر نوش دارو را اثر بر کشتۀ سهراب نیست پردۀ روی حقیقت حرف باطل کی...
-
امین لازم بود
23 - آذرماه - 1389 10:25
درشناسایی هر شیئی یقین لازم بود از برای ذره دیدن ذرهبین لازم بود ای که از دانش نداری بهره، با دانا نشین زآنکه این خرمن برایش خوشهچین لازم بود نیست ممکن با یکی انگشت بگشودن گره هر کسی را در جهان یار و معین لازم بود راز را بر غیر اهل راز گفتن ز ابلهیست تا امانت در امان ماند امین لازم بود کوه را یکسان نمودن با زمین...
-
دلم گرفته
19 - آذرماه - 1389 22:24
نه از قبیله ابرم نه از تبار کویرم که بیبهانه و بیترانه بمیرم دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم که سراغی از تو بگیرم