-
نیست
19 - آذرماه - 1389 22:21
یکی میپرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه مینویسم برای آنکه باید باشد و نیست
-
درد آشنا
19 - آذرماه - 1389 22:20
به دنبال کسی هستم که با درد آشنا باشد دلش غمگین، خودش ساده، کمی از جنس ما باشد
-
لبخند
19 - آذرماه - 1389 22:19
بر خاک بخواب نازنین تختی نیست آواره شدن حکایت سختی نیست از پاکی اشکهای خود فهمیدم لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
-
تنهایی
15 - آبانماه - 1389 09:15
قلب مرا میان غمت جا گذاشتی تا در حریم غربت من پا گذاشتی رفتی و در سکوت تماشا نموده ام تنهایی مرا تو چه تنها گذاشتی رفتی و سهم عشق برای دل تو بود سهمی برای این دلم آیا گذاشتی ؟ یک بغض کال، یک سبد از درد بی کسی سهم من غریب که اینجا گذاشتی گفتی بهار می رسد اما دروغ بود در قلب من غمی چو اهورا گذاشتی مجنون دیگری شدی و...
-
بهانه
12 - آبانماه - 1389 09:35
بهانه جستی و از ما جدا شدی ای دل بگو که با که دگر آشنا شدی ای دل؟ شنیده ام که سر زلفی آشیان داری به دام عشق مگر مبتلا شدی ای دل؟ رقیب و یار نمودند آشتی با هم عبث تو کشته درین ماجرا شدی ای دل زکوی دوست شبی آمدی به کلبۀ من تو درد بودی و امشب دوا شدی ای دل نمود سخت و رها کرد سست و بست و گسست تو پای بست چنین کس چرا شدی...
-
یک سبد آه و ناله
8 - آبانماه - 1389 10:09
هر کجا باشم و هر جا که دمی بنشینم همدم چند تن افسرده دل و غمگینم آن یکی در برم از دست رفیقش نالد کو دچار هروئین ساخته و مُرفینم دیگری بس گله دارد که رئیسم زچه روی پیش چشم همه خوانده است کم از سرگینم آن زن حامله شاکی است که میترسم باز دوقلو آرم از آن رو که بسی سنگینم مؤمنی ناله کند پیشم و گوید که چرا پا به مسجد نگذارد...
-
ساخت چین
13 - مهرماه - 1389 10:38
پدرم گفت: نماز از چه شکستی بی دین؟ گفتمش: طاقت بی غیرتیم نیست، ببین! مُهرِ خاک وطن م هست به سجاده اسیر زیر سجاده نوشته ست پدر! ساخت چین
-
تنها شدم
5 - مهرماه - 1389 18:08
ای خدا در زندگی تنها شدم شاد بودم معدن غمها شدم یاد یاری در سرم می پرورم کو نمی آید از این پس در برم روزگاری در غم تنهایی ام دستگیرم شد،نمودش یاری ام برسرای هستیم چون آفتاب بر شب ظلمانیم چون ماهتاب گرم تابید و حیاتم تازه کرد همدمم شد او در آن شبهای سرد لکن او امروز با گفتار خویش کرد افکارم سراسر ریش ریش ای خدا باری...
-
زمین خوردم
4 - مهرماه - 1389 09:51
همان روزی که راه افتاده بودم، بر زمین خوردم نگاهم پیش رویم بود، اگر با سر زمین خوردم مرا بر دوش، بار زیستن آنقدر سنگین بود که من هم مثل هر جنبندهای آخر زمین خوردم سکوتی بود و لبخندی، مدادی، قلّکی، قندی مجالی نیست آه ای کودکی، دیگر زمین خوردم ببـار از آسمان ای جاریِ آبیتر از دریـا که بی تو آبهای ناگواری در زمین،...
-
اشاره
30 - شهریورماه - 1389 10:33
هزار بار بر آن یار گر نظاره کنم بر آن سرم که هزاران هزار باره کنم اگر ز تیغ ببـرند بنـد بنـد مــرا رضا نمی شوم از کوی او کناره کنم نگارم، ار بنگارم ز دوریت سطری زاشک، صفحه کاغذ پر از ستاره کنم چنان ز شوق شدم رهسپار وادی عشق که طی پیاده من این ره به از سواره کنم هر آنچه کام دل از زهر هجر او شد تلخ اگر وصال لبش دست داد...
-
جهاز هاضمه
28 - شهریورماه - 1389 10:17
به خنده گفت رفیقی که همطراز من است زنی گرفتم و گفتم که دلنواز من است ولی به خانه من چون نهاد پا دیدم بلای جان من و خصم جان گداز من است شکم پرست بود آن چنان که میگوید بهین مزیت من اشتهای باز من است چو گفتمش که جهاز تو کو؟ جوابم داد جهاز هاضمه ام بهترین جهاز من است
-
تنهایی ما
28 - شهریورماه - 1389 10:15
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
-
غریبه ها
27 - شهریورماه - 1389 11:55
بعضی اوقات غریبه ها حامل پیام های الهی هستند، پس به همه حرف ها خوب گوش کنید!!!
-
حرف حساب
27 - شهریورماه - 1389 11:51
مردکی غمزده نالید و بگفت: شد عجب خاک سیه بر سر من کانچه زر داشتم آخر همه را برد و رفت از بر من همسر من دیگری گفت بکن شُکر که نیست زن تو چون زن افسونـگر من کآنچه من داشتم از مال و منال همه را برد و نرفت از بر من
-
هذیان گفته ایم
25 - شهریورماه - 1389 00:15
ما دروغ پوچ و بی معنی فراوان گفتهایم هی به ناحق ذم این و مدح، از آن گفتهایم تا قلم در دست ما بی مغزها افتاده است دم به دم از روی بی مغزی پریشان گفتهایم گنگ نادان را ز بهر پول دانا خواندهایم مرد دانا را ز روی کینه نادان گفتهایم نره غولی را که بی وجدانتر از او هیچ نیست ناروا، مردی شریف و پاک وجدان گفتهایم شب ز...
-
زمانه
22 - شهریورماه - 1389 12:13
هرگز زدست گرگ خلاصی نداشت خر حالا زمانه ایست که خر گرگ می خورد
-
می آورم
22 - شهریورماه - 1389 11:58
کم کم به چشمهای تو ایمان میآورم در پیش پای آمدنت،جان میآورم در وسعت قدیمی این وسعت عبوس ایمان به بی پناهی انسان میآورم گفتی که، قلبهای پریشان بیاورید باشد، به روی چشم! پریشان میآورم ای بیکران گمشده در خاطرات من! در پیشگاه چشم تو، باران میآورم از سفرههای خالی غربت، برایتان از دوردست دهکده، مهمان میآورم از...
-
مخاطب خویش
21 - شهریورماه - 1389 12:07
حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمیگوییم و حرفهایی هست برای نگفتن حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن، فرود نمیآورند و سرمایه ماورایی هرکس حرفهایی است که برای نگفتن دارد حرفهایی که پارههای بودن آدمیاند و بیان نمیشوند مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند
-
نگاهم
15 - شهریورماه - 1389 11:05
ای سلسله شوق تو بر پای نگاهم سرشار تمنای تو مینای نگاهم روی تو ز یک جلوهی آن حُسنِ خداداد صد رنگ گل آورده به صحرای نگاهم تو لحظهی سرشار بهاری که شکفتهست در باغ تماشای تو گلهای نگاهم بی روی تو چون ساغر بشکسته تراود موج غم و حسرت ز سراپای نگاهم تا چند تغافل کنی ای چشم فسونکار زین راز که خفتهست به دنیای نگاهم...
-
برداشتن
14 - شهریورماه - 1389 12:05
کی به تنهائی توان عمری قدم برداشتن دست بی انگشت نتواند قلم برداشتن خستگی آرد اگر آهنگ باشد یک نوا گاه گاهی لازم آید زیر و بم برداشتن در تلاش سیر چشمی باش و استغنای طبع تا توان با کام عطشان دل ز یم برداشتن حق شناسی گفت دوشم در حقیقت خواستن باید اول چشم از دیر و حرم برداشتن به ز هر طاعت بود از بهر مردان قوی از سر دوش...
-
پر شکسته
8 - شهریورماه - 1389 16:23
ماندی به دل اگر چه برفتی ز دیدهام ای چون پری ز دیدۀ مردم رمیدهام نبود عجب که قامتم این گونه گشته خم من سالهاست بار محبت کشیده ام صد جوی اشک جاریم از دیده بر کنار کآئی دمی کنار من ای نور دیدهام وارستگی است ترک خود و آنچه بود و هست من خود بدین مقام نه بیخود رسیدهام روزی قدم به کلبۀ خستهدلی گذار ای در میان گلشن...
-
نامرد منی
8 - شهریورماه - 1389 16:14
دختر به پسر گفت: نه همدرد منی نه راحت جانِ رنج پَروَردِ منی بین من و تو فرق فقط یک نقطه است من نامـزد توأم تو نامــرد منی
-
روانشناسی
8 - شهریورماه - 1389 16:12
کسانی که به طرف عقربه های ساعت امضاء می کنند ،انسانهای منطقی هستند- کسانی که بر عکس عقربه های ساعت امضاء می کنند ،دیر منطق را قبول می کنند و معمولاً غیر منطقی هستند- کسانی که از خطوط عمودی استفاده می کنند لجاجت و پافشاری در امور دارند-کسانی که از خطوط افقی استفاده می کنند انسانهای منظمی هستند- کسانی که با فشارامضاء می...
-
غیر او
4 - شهریورماه - 1389 10:26
از هرچه غیر اوست چرا نگذرد کسی کافر به خاطر بت از خدا گذشت
-
خاطر من
1 - شهریورماه - 1389 21:15
ساقیا کز لعلت آب زندگی ریزد مدام از چه جای مـی، مرا خون جگر ریزی به جام اشک و خونی بهر بنوشتن دگر باقی نماند ور نه خود افسانۀ عشقت نگردیده تمام با پیامی میتوان یاران خود را شاد داشت ای دریغ از تو سوی یاران نمیآید پیام گر نویسم نامهای در آن سلام من به توست ور که ننویسم توئی در خاطر من والسلام
-
تغییر جنسیت
31 - مردادماه - 1389 16:47
دکتری فهمیده و حاذق زنـی را مـرد کرد بعد از آن تبریک گفت آن خانم خون سرد را گفت خانم: گر چه هستی مستحق آفرین چون که درمان کردی آخر درد صاحب درد را لیک امروزه زنـی را مـرد کردن سخت نیست مـرد اگر هستی بیا و مـرد کن نامـــــرد را
-
می خندیم
31 - مردادماه - 1389 16:43
در پردهی سوز و ساز هم میخندیم با داغ درون گداز هم میخندیم چون لالهی نو شکفتهای در باران از گریه پریم و باز هم میخندیم
-
رسیدن
31 - مردادماه - 1389 16:40
گلم از خود رهیدن را بیاموز به سر منزل رسیدن را بیاموز مجال تنگ و راهی دور در پیش به پاهایت دویدن را بیاموز زمین بی عشق، خاکی سرد و مرده ست به قلب خود تپیدن را بیاموز جهان جولانگهی همواره زیباست به چشمت خوب دیدن را بیاموز بیاموز، آفریدندت توانا توانا، آفریدن را بیاموز جهان طعم شراب کهنه دارد به لبهایت چشیدن را بیاموز...
-
کلید
29 - مردادماه - 1389 18:16
در انتظار شدم دیدگان سپید ای دوست دریغ دیده که روی تو را ندید ای دوست یقین به چشمۀ آب حیات تن ندهد به تیغ عشق تو آن کس که شد شهید ای دوست مگر که خواست دل من دمی نیارامد کسی که چون تو دل آرامی آفرید ای دوست کجا ز تلخی هجران دل سخن گوید کسی که زان لب شیرین سخن شنید ای دوست یکی است بسته طلسمی دل نکو رویان که شعر نغز من...
-
مهمان
29 - مردادماه - 1389 18:09
خرم آن سینه که از عشق فروزان باشد ای خوش آن دل که ز سودای تو سوزان باشد گفته بودی که گذاری به سر ما قدمی کاش شایستۀ خاک قدمت جان باشد ای که دعوا سر پیری و جوانی داری دعوی آن به که در آن حجت و برهان باشد عالم ثابت و یک رنگی عشق است اینجا کاندر آن هر چه ببینی همه یکسان باشد با دل و زحمت و آزار وی ای سینه بساز که همین یک...